-
دوستش دارم ها
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1387 09:46
رمه ای بی چوپان مثل مردی تنها دشت سر گردانی ها حسرتی حلق اویز پشت ممنوعیت ها فرق شهوت با عشق برق چشمی در چشم و کلاغی که پرید اشکهایی که نریخت و پشیمانی ها
-
مرگ تنهایی
پنجشنبه 20 دیماه سال 1386 15:46
فریاد زدم پشت کدام چینه پنهانی غوک تک مضراب مرداب تنهایی گفت چینه ها ریخته نیست جای پنهان شدن باقی فریاد زدم همراه سفر می شوی یاکه می مانی..... هر چه ایستادم نیامد صدایی صبح روز بعد کلاغ های خبر چین خواندند: خودکشی کرد تنهایی .خودکشی کرد تنهایی
-
تو کجا بودی که رسیدم و ندیدم
سهشنبه 11 دیماه سال 1386 17:44
پی چشمان قشنگت آنقدر گشتم و گشتم که دگر چشم ندارم پی دستان تو آنقدر همه جا دست کشیدم که دگر دست ز آستر ندارم آنقدر مست تو گشتم که از آن پیک چهل روز گذشت است و هنوز عقل ندارم آنقدر محو تو بودم ، که هنوز هم مه و دودم آنقدر گریه که کردم که هنوز هم خود رودم آنقدر ناز که کردی ، آنقدر ناز که دیدم آنقدر دور که بودی که هنوز...
-
اسطوره
شنبه 2 تیرماه سال 1386 10:29
روزگاری روزهای من وتو ابر نداشت افتاب بود روزگاری با دو سه عربده بعد از سیگار حالمان خوب می شد می زدیم در دل راه تا سحر رفتن و تکرار دو خط شعر تو را می خواندیم با نفس های تو در راه نمی ماندیم روزگاری ورم قوزک پا رنج نداشت تا که روزی رسیدیم دیدیم قبر اسطوره ی ما سنگ نداشت. گریه سر می دهد ارام دلم کفتر کوچک دل می پرد از...
-
لوتی
شنبه 26 خردادماه سال 1386 12:41
سرمون سنگینی کرد گزاشتیمش رو سینمون دست که از قداره کوتاه شده بود دیگه سوراخ گشاد کتمون وصله نخواست حالا دیگه اول گذر جو لو مسجد نوچه هامون کلو هم گدا شدن توی قهوه خونه ی ا تقی جای ما اون پایین هاست حالا اون جوجه کتک خورهای ننه هفت خط پریروز لایق اون بالا شدن سر شب از کوچه زری ـ تو بگو زری خانوم ـ اینا ابجی ممل جغل...
-
چه فرقی داره...
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 18:19
خشی خشی از باغچه لا به لای عطر های سحر امیز می خزد در میان گلها دست زرد پاییز من لبم می شکفد از خنده پدرم پنجره را می بندد و بخار شیشه از پشت پدر دست تکان می دهد و می خندد پدرم با پرده راه روی من و ان پنجره را می بندد پرده ی چین خورده از پشت پدر می خندد پدرم از پاییز دل خونی دارد پدرم می گوید که چه فرقی دارد من...
-
روسپی
شنبه 5 خردادماه سال 1386 14:08
خراش شماره ی فاحشه خانه پشت در توالت مردانه شماره را بگیر بگو نرخ یک شب چند بگو که گران است ولی قبول , بخند صبح روز بعد قبل هق هق روسپی بیچاره عمر کوتاه و غصه کرور ساله یاد من بنداز سری بزنم به دفتر تاریخ ببینم نسل انسان کی منقرض شده است ----------------------------------------- این و چند وقت پیش تو کامنت یه وبلاگی...
-
شورلت مدل ۱۹۷۵ ساخت تگزاس
شنبه 5 خردادماه سال 1386 10:23
تگزاس ۱۹۷۵ ,شورلت پدر کنار پارکینگ خاک می خورد خستگی تمام جاده هایی که رفته از روغن کارترش می چکد روی زمین هفته ی پیش قول دادم باز با هم برویم پیچ های چالوس را بدویم مرز فاصله را بدریم دلم برای جاده افتابی سردشت دلش برای کمربندی تبریز دلم برای پیچ های تند الموت دلش برای اسفالت و سکوت دلم برای جاده ی دیزین دلم برای...
-
متادون
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1386 19:51
اتش بده رفیق که سردم است که خسته ام که دود را بهانه کرده ام که سیگار را ترانه کرده ام که نیکوتین شده دلیل بودنم که مانده ام پس غذای چرب اتش بده رفیق پس بیدار شدن سر خواب عصر سر زندگی سر اعصاب خوردیم اتش بده رفیق که دود را امیخته ام به شعر ببر مرا ببر به پشت ان خرابه ای که از سرنگ سنگ فرش شده ببر به پشت ان خرابه ای که...
-
قانون جنگلی
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 19:44
این است قانون جنگلی هر دم به سادگی گلی می خزد به زور بند در باغ محصور با دیوار کاهگلی پزمرده می شود پس ورود هر برگ به لحظه ای هر شاخه گل به سادگی هر دم به باغچه ی زندگی نگاه می کنی و جز سبز علف هرزه های کثیف چیزی برای دیدن نیست این است قانون جنگلی ساز ها وارونه می نوازند اواز زندگی ساعت ها ایستاده اند با تمرکز روی...
-
نیکوتین
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 18:57
گربه ی بی خیال کوچمون زیر چراغ نشسته بود این دل بی صحاب که باز مثل قدیم شکسته بود وحشت سیگار توی دست بابا ندیدمون و رفت ولی بهش خبر دادن همسایه های بی شرف کوچه هارو ورق زدیم نویشتیم از دود علف جوهر خاطراتمون شد نیکوتین,تو دفترهای بی هدف همه دیدن که داغونیم هیچکی نگفت خرت به چند نگو که باز عاشق شدی محض خدا دیگه نخند...
-
بی خیال
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 18:28
در شبان غم تنهایی ما شاپرک هم به چراغی نپرید قدم هیچ فرشته به ره خا نه ی ما راه نبرد هیچکس مرگ دل زخمی ما را که ندید هیچ شعله اجاق سرد ما گرم نکرد چا ره ی تنهایی ما مرگ نکرد دست من رو به دعا خشک شد اما انگار که خدا هم به دل خسته ی ما رحم نکرد
-
لعنت به شهر
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 18:17
کفتر طوقی ام کجاست؟ من چه می دانستم که کبوتر بازی از یاد پشت بام خواهد رفت من چه می دانستم شهر خواهد شد ده اباد ما روی قبر پدرم اسفالت شد تف به گور پدر معمارش چه کسی بود که خواست خشک ببثیند شالی بر کنم بنیادش از همان روز که چارق مشت حسن کفش چرمی شده بود از همان روز که مرد اهنگر ده دستش از پتک افتاد کفتر جلد من از خانه...
-
کلاغ
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 18:04
جسمم انگار که تحلیل برود ,کم شده بود روحم انگار بال در اورد و پرید پرواز ,اسمان ,باد , ابر و درختان بی برگ و فرود روح وحشت زده ام روی درختان باغ کودکی زیر درخت گفت :کلاغ
-
یادگار
شنبه 22 اردیبهشتماه سال 1386 15:28
این دود غلیظ غم انگیز ملعون سیگار که در نفسم میدود تنها باقیمانده ی روزگاریست که بوی تعفن بودنم را می شد حتی از دور شنید راز نگه دار که اشنایی نخواهد رسید اینجا همه غریبه اند کسی نخواهد فهمید
-
حرف اخرو اول زدیم و نشستیم به تماشای بی نهایت
شنبه 22 اردیبهشتماه سال 1386 15:06
و من خواهم رفت اما پرندگان بر جای خواهند ماند و اواز خواهند خواند و باغچه ی من بر جا خواهد ماند با درخت سبزش با چاه ابش روزهای بسیاری اسمان روشن و ابی خواهد بود و در برج ناقوس ها خواهند نواخت همانطور که امروز می نواختند انها که دوستم می دارند .از بین خواهند رفت اما روح من همواره محزون در گوشه ای پنهان از باغچه ی پر گل...