قانون جنگلی

این است قانون جنگلی
هر دم به سادگی گلی می خزد به زور بند در باغ محصور با دیوار کاهگلی
پزمرده می شود پس ورود هر برگ به لحظه ای هر شاخه گل به سادگی
هر دم به باغچه ی زندگی نگاه می کنی
و جز سبز علف هرزه های کثیف چیزی برای دیدن نیست
این است قانون جنگلی
ساز ها وارونه می نوازند اواز زندگی
ساعت ها ایستاده اند با تمرکز روی لحظه ای
و اتم ها برای نوسان حتی, در انتظار خنده ای
که هر شقایق یا ستاره ای اعدام می شود به سادگی
به ضرب گلوله یا طناب دار , یا به زیر شکنجه ای
این است قانون جنگلی
که در تگ زبان تو مانده است حرف های گفتنی
!!!اما برای گفتنش تخم مرغ ها در لانه نیست
این است قانون جنگلی
که کلاغی پشت میز می خورد با کارد و چنگال مرغ بریان روی صندلی
و انسان درون باغ مثل چوک اویزان
در پی گوش کردن به اواز بندگیست
و مرگ هم به نوعی زندگیست
و این خود اساس قانون جنگلیست
که وزن خون انسان را می سنجند با شتر یا... یا گاو یادم نیست
به هر حال این گونه است قانون جنگلی
برای بقا , بندگی یا درندگی
این گونه است قانون جنگلی
که شیر شاه جنگل نیست
که شیر از غار غار کلاغان فرار می کند
و غرش نهادش را با نفهمی انکار می کند
که کرکس ها در چمن زار شعر ها به یاد مردگان گفته اند
که خرس ها تمام سال درون کومه شان خفته اند
که کلاغ ها روی درخت تبریزی از روی بیر غار غار می کنند
و مرغان مگس دندان یک ببر مرده را نشخوار می کنند
نظرات 1 + ارسال نظر
آرزو دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:09 ب.ظ http://www.alefka.blogfa.com

اتفاقی وبلاگتون رو دیدم... لذت بردم. ممنون از قلمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد